دلنوشته ای برای برادر شهیدم (۳)
يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۳۷ ق.ظ
باد میوزد و ساعات سرخ حماسه را در گوش درختان، نجوا میکند.
من، در باور خیس دریاچه ها، پرواز آخرت را پلک میتکانم.
به نیزارهای خاموش دل میدهم.
ای بزرگ!
با ما که اینچنین مچاله خویشتن مانده ایم،
از وسعت روشن افق های دور بگو و از صدای عشق،
تا به قله های بلند رهایی بیندیشیم
و در رویای سپید ملکوت، دشتهای شقایق پوش وطن را،
دف زنان به شور آییم.
باورمان، چشمان آسمانی توست
- ۹۸/۱۰/۲۲